1) هیچوقت واسطه‌ی ازدواج نشید! این تنها درسی بود که تو این 5 روز تونستم بگیرم، توی پست قبلی گفتم بهتون که دو نفر رو با هم آشنا کردم و خدا رو شاکرم که از همون اول گفتم من هیچ شناختی از پسر ندارم و همه چی پای خودت! این رو به دوستم بارها گفتم، اما امروز بهم پیام داده که دیگه هیچوقت برای من دنیال شوهر نباش! که خودش هم میدونه نیت من فقط خیر بوده و خیر. کلا واسطه شدن دل شیر میخواد، سر نترس، اوضاع که گل و بلبل بود همه چی اوکی بود و من هم کاره‌ای نبودم! الان اما همه کاره‌ام. مقصر اصلی‌ام.

 

 

2) دو ماه و نیم شده نرفتم خونه! دلم داره از جاش در میاد و اصلا آروم نیستم! مامان جراحی داره ( البته ممکنه) و خب دیگه هر جور شده باید مرخصی بگیرم برم، یا اینکه بگم مامان بیاد تهران ببرمش پیش یه متخصص خوب! دوست ندارم به این راحتی تن به جراحی بده!

 

 

3) اونی که واسطه شده بود برای اون آقا پسر، همکارم بود، اینجا تو محل کارم آدم بسیار موجه و خوبی بود، خانم بسیار با شخصیت! اما از جمعه اون سیاه درونشو نشون من داد! به خدا راسته میگن خدا نکند که گدا معتبر شود. صد بار تا حالا در مورد زمین 3000 متری توی دروس و . رو به رخم کشیده! خوبه من میدونم چجوری به ثروت رسیده! خلاصه که کم مشکل داشتم اینم خودم دستی دستی به دردسرام اضافه کردم!

 

 

$) الویت همه‌ی اینا سلامتی مامانمه! هیچ مشکلی برام بزرگ نیست مگر مریضی مامان که داره نابودم می کنه، البته که همه میگن تو بزرگش کردی خیلی و اصلا مهم نیست، اما خب من دورم ازش و نگران


مشخصات

آخرین جستجو ها