×اولین باری که کتاب بیشعوری رو خوندم متوجه شدم به شخصه در خیلی از موارد بیشعورم!!! اولش خواستم کتمان کنم ولی بعد دیدم نمیتونم خودم رو گول بزنم که، پس بهتره خوشحال باشم که خودم فهمیدم و می‌تونم رفتارم رو اصلاح کنم! اما قضیه به اون سادگی هم نبود و خب کلی زمان برد تا تونستم چند مورد رو درست کنم و با بقیه همچنان در حال دست و پنجه نرم کردنم! حالا چرا اینو گفتم؟ جون از بعد خوندن کتاب متأسفانه فهمیدم  خیلی از اطرافیان نزدیکم هم بیشعور هستن! دلم میخواست به همشون کتاب رو هدیه بدم تا بخونن ولی ترسیدم بهشون بر بخوره!

قضیه ی بیماری مامان رو اینجا یک بار نوشتم و از همه ی اونایی که خوندن هم خواستم که دعا کنن و شکر خدا همه ی نتایج خوب بود و تنها یک چیز رو نشون می داد: ناراحتی اعصاب! بله، همین یه مورد تونست رو سیستم گوارش و روی نخاع مامان توی ناحیه ی گردن اثرش رو بذاره. قبلا اینجا در مورد یه سری مشکلات نوشته بودم که تقریبا دو سال خانواده ی من رو درگیر کرد و در نهایت فهمیدیم مشکل حل شدنی نیست و باید باهاش کنار بیایم! همون تونست مامان رو به اینجا برسونه، اما امان از این فک و فامیل ما. از بس نیش و کنایه زدن و سر هر چیزی اون مسأله رو تو روی مامان عنوان کردن که بنده خدا دوباره موج بیماریش برگشت و من، اینجا، دارم دق می کنم. عصر امروز نوبت داره پیش پزشکی که همیشه تو این مدت می رفت پیشش و من فقط دارم خدا خدا می کنم که نیازی به جراحی نباشه و با دارو مشکل مامان حل شه، مامان قند خون داره و جراحی می تونه اذیت کننده باشه.

دیشب با بیشعور نامحترمی که دیروز باعث بدحالی مامان شد دو بار تماس گرفتم اما جواب نداد! چون ترسیده و میدونه چه غلطی کرده.


×× نصیحت نیست یه خواهشه: اگر از مشکلی توی یک خانواده باخبر شدین یا اینکه طرف از دررررررررد زیاد اومد یه درد و دلی باهاتون کرد، پشیمونش نکنید از این کار، این عین سوءاستفاده از احساسات یک آدم هست که یه نکته ای رو بگیری برای روزای تنگ، روزای سخت بکوبونی تو صورتش. خدا آخر و عاقبت همه ی ما رو به خیر کنه.


××× میشه خواهش کنم برای مامان من دعا کنید؟ لعنت به دوری. لعنت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها